فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت
دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود.
فقیری گرسنه بود و سکه ای نداشت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت.
به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد .
کباب فروش که او را دیده بود به سرعت از دکان خارج شده دست او را گرفت و گفت : کجا؟
پول دود کبابی را که خورده ای بده !
بزرگی آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند دلش سوخت و جلو رفته به کبابی گفت : این مرد را رها کن
من پول دود کبابی را که او خورده میدهم. کباب فروش قبول کرد .
مرد کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صدای جرینک جرینگ سکه ها به گوش کبابی خورد و بعد به او گفت : بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده
بشمار و تحویل بگیر.
کباب فروش گفت : این چه پول دادن است؟
مرد گفت : کسی که دود کباب را بفروشد باید صدای سکه را تحویل بگیرد!
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.»
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
ای کاش از الطاف پنهان حق سر در میآوردیم که این گونه ناسپاس خدا نباشیم.
کافی است تا ساعت 10 صبح خوشحال و شاداب باشید، بقیهی روز خودبهخود عالی خواهد شد! بیشتر اوقات همهی ما روز خود را براساس عادتهای تکراری پیش میبریم، اما اگر صبح خود را با انرژی و افکار مثبت آغاز کنید، نه تنها آن روزتان، بلکه تمام زندگی و آیندهتان تغییر خواهد کرد.به کمک روشهای زیر میتوانید صبحگاه متفاوتی داشته باشید. کافی است یکی از موارد فهرست زیر را انتخاب کنید و آن را هر روز انجام دهید تا ساعات بعدی را با شادی و آرامش سپری کنید
1.مدیتیشن
راهها و روشهای مختلفی برای انجام مدیتیشن وجود دارد. مدیتیشن واقعا شما را پر از انرژی میکند، به شما کمک میکند مغزتان را از افکار منفی پاک کنید و افکار منسجمی داشته باشید. از آنجایی که در صبحگاه عوامل حواسپرتی کمتری در اطرافتان وجود دارد، بهتر است صبحها به مدیتیشن بپردازید.
2.شکرگزاری
شکرگزار بودن بدون ابراز کردن آن، مانند کادو کردن هدیه و تقدیم نکردن آن است! شکرگزاری قدرت فوقالعادهای دارد. به خاطر خانواده، دوستان، سلامتیتان و نعمتهایی که در زندگی دارید، قدردان و شکرگزار باشید. شکرگزاری تنها در عرض چند ثانیه به شما نشان میدهد که به خاطر داشتن نعمتهای مختلف، چقدر خوشبخت هستید.
3.باز کردن پنجرهها
مهم نیست در کدام فصل سال هستیم، حتی اگر هوا سرد باشد، یکی از پنجرههای خانه را باز کنید، بگذارید هوای تازه وارد منزل شود و از سکوت زیبای صبحگاهی لذت ببرید.
4.ورزش صبحگاهی یا یوگا
اگر روز خود را با ورزش آغاز کنید، اندروفین در بدنتان ترشح میشود و در طول روز خلقوخوی شاداب و خوبی خواهید داشت. اگر یوگا کار کنید که دیگر چه بهتر. یوگا بدن را ورزیده و روح را هم سرحال و شاداب میکند. اگر بهطور مرتب یوگا کار کنید، نتایج مثبت روحی و جسمی آن را بهخوبی احساس خواهید کرد.
5.درست کردن چای و قهوه برای خانواده
برای خود و همسرتان چای یا قهوه درست کنید و از گفتوگویی شیرین لذت ببرید. ضمن اینکه باید بدانید انجام دادن این کارهای کوچک، باعث تقویت و استحکام رابطهتان میشود.
6.یادگیری
بیشتر افراد معتقدند که صبحها قدرت یادگیری بالاتری دارند. خب چرا از این فرصت عالی استفاده نکنید؟ اگر مشغول یادگیری زبانی خارجی هستید، صبحها چند لغت جدید یاد بگیرید، یا روی هر چیز دیگری که دوست دارید، تمرکز و موتور مغزتان را روشن کنید.
چون جهان بیرون آینه درون است. این مسئله ای است که ممکن است تاکنون زیاد به آن فکر نکرده باشیم.
جهان بیرون آینه درون است یعنی هر چیزی که درون من است من همان را در بیرون خود میبینم. اگر من درون خودم فکر کنم جذاب نیستم، بیرون هم راه میروم یکی من را میبیند و میگوید شما جذاب نیستی!
اگر من فکر میکنم فردی شوخ طبع و بامزه هستم، در میان هر جمعی که قرار بگیرم هم یکی از جمع به من میگوید چقدر جذاب و بامزه هستی. هر چیزی که درون من هست من همان را بیرون می بینم.
من باید روی درون خودم کار کنم و از درون، خودم را دوست داشته باشم یعنی درون من این موضوع هست که من امیر شریفی دوست داشتنی هستم، من هر جا میرم نقل مجلس ام، همه من را دوست دارند و …
مهم ترین مسئله در بحث روابط این هست که ما خودمان، خودمان را دوست داشته باشیم. پس به یاد داشته باشید قدم اول قانون جذب عشق این است که خودتان را خیلی دوست داشته باشید.
برای روشن شدن مفهوم عشق بخشیدن به دیگران، اول باید معنای عشق نبخشیدن به دیگران را بفهمید.
تلاش برای تغییر دادن طرف مقابل عشق بخشیدن نیست!
تصور اینکه شما میدانید چه چیزی برای طرف مقابل بهتر است عشق بخشیدن نیست!
تصور اینکه حق با شماست و طرف مقابل اشتباه میکند عشق بخشیدن نیست!
بازخواست، ملامت، شکایت، غر زدن، یا ایراد گرفتن از طرف مقابل عشق بخشیدن نیست!
اینها خلاف قانون راز جذب عشق است.
یکی از موضوعاتی که باعث می شود که ما در روابط مان شکست بخوریم، فکر کردن به روابط شکست خورده قبلی است.
این مسئله نیز بسیار جالب است که آن قدر به شکست خود فکر میکنیم که سناریویی مانند آن سناریو برایمان پیش می آید. مثلا با یک نفر وارد رابطه می شویم و قرار ازدواج میگذاریم اما یک هفته مانده به تاریخ ازدواج، طرف مقابل ما را ترک میکند. نفر دیگری نیز به همین صورت و نفر بعدی نیز همین طور و نفرات بعدی نیز همین ماجرا … یا شخص به ما خیانت می کند و یا شخص وسط رابطه، عاشق فرد دیگری میشود و ما را ترک میکند و … این اتفاقات مدام کپی پیست و تکرار می شوند.
1. درس اول : افراد معمولی از تلویزیون الگو میگیرند، افراد ثروتمند از کتاب
درخانه افراد معمولی همیشه تلویزیون روشن است. پس آنها شبانه روز تحت تاثیر چیزهایی هستند که تلویزیون به صورت تنظیم شده به آنها میخوراند. اخبار، فیلم و بحث های گوناگون مانند آینه هایی برای افراد معمولی است که از خدای تلویزیون بیرون می آید. اما ثروتمندان این اشتباه را نمیکنند.
آنها بجای دریافت مطالب دیکته شده دولتی از تلویزیون به کتاب خواندن روی می آورند. یک ثروتمند میداند که قدرت اصلی در دانش و آگاهی است. برای همین شروع به خواندن کتاب می کند
2.درس دوم : افراد معمولی حقوق میگیرند، افراد ثروتمند حقوق میدهند
همه ما کار را از سطوح پایین شروع کرده ایم. کار در رستوران، شرکت ها و یا ادارات دولتی. این اشکالی ندارد.
اما مشکل اصلی زمانی رخ میدهد که خودمان یک محدودیت برای درآمدمان تعیین میکنیم.
پذیرش این که بیش از حد تفکر می کنید
نخستین گام برای حل مشکل، قبول آن است. اگر احساس می کنید که نمی توانید ذهن خود را نسبت به افکار بیش از اندازه کنترل کنید و این موضوع در کاهش شادی، تصمیم گیری، انجام کارها و یا تشکیل روابط عاطفی شما تاثیر گذار است پس بپذیرید که مشکل دارید. اگر هر زمانی که اتفاق بدی می افتد و خود را در دام افسردگی و منفی گرایی می بینید، شما مشکل دارید. انکار مشکل و سرِ خود را درون برف پنهان کردن منجر به وضعیت بدتر شما خواهد شد. اگر در این مورد شک دارید و مطمئن نیستید، از دوستان وعزیزان خود صادقانه بخواهید که به شما واقعیت را بگویند زیرا آنها گاهی شما را بهتر از خودتان مشاهده می کنند.
خود را ببخشید؛ مغز ما تمایل طبیعی به تفکر بیش از حد دارد
هنگامی که پذیرفتید بیش از حد فکر می کنید، خود را ببخشید زیرا مغز انسان تمایل طبیعی به تفکر بیش از حد دارد. خانم دکتر روانشناس «سوزان نولن-هوکسما» کارشناس برجسته در این زمینه، می گوید:"مغز ما برای تفکر بیش از حد برنامه ریزی شده است زیرا افکار و خاطرات ما به طور ذاتی به یکدیگر مرتبط هستند. بنابراین هنگامی که انسان در اثر یک رخداد دچار استرس می شود، سیل افکار منفی که هیچ ربطی به موضوع اصلی ندارد به ذهن او سرازیر می شود. برای نمونه؛ عملکرد ضعیف شغلی شما باعث می شود که به یاد خاله تان که سال گذشته فوت کرده، بیافتید!"
علاوه بر این زمانی که اتفاق بدی برای انسان رخ می دهد یا کسی احساس منفی دارد، به احتمال زیاد به تمام چیز های منفی که زندگی اتفاق افتاده و ربطی به یکدیگر ندارند و شاید حتی وجود نداشته باشند، فکر می کند. هر چه این اتفاق بیشتر رخ دهد، در آینده فرد به تفکرات بیشتر و بیش از حد گرفتار می شود. حال با دانستن این موضوع؛ هنگامی که مغزتان تلاش برای متصل کردن رویدادها را به هم دارد، شما می توانید آگاهانه شروع به حل مشکل خود کنید.
بیشتر تنفس کنید
اگر مغز ما به این اتصال تارعنکبوتی در مورد حوادث بد مشغول شد، امواج افکار منفی شروع به بارش می کنند ولی چگونه می توان این الگو را شکست؟
اولین و ساده ترین کاری که انسان در این مواقع می تواند انجام دهد، کنترل تنفس است. تنفس به شما آرامش می بخشد و شما را به زمان حال و طبیعت پیرامونتان مرتبط می سازد. این موضوع بسیار ساده به نظر می رسد ولی هنگامی که ذهن ما شروع به تفکر منفی می کند، ما به نوعی جنون کشیده می شویم که کنترل آن نیز مشکل است ولی باید بدانیم که در این هنگام ما به آرامش ذهنی و بدنی نیازمندیم.
کمتر صحبت کنید
بسیاری از کسانی که بیش از حد تفکر می کنند، به ویژه خانم ها در هنگام استرس و نگرانی، نمی توانند جلوی صحبت کردن خود را بگیرند. در مواقع نادری ممکن است که صبحت کردن در مورد نگرانی ها به شما کمک کند ولی در بیشتر اوقات باعث بدتر شدن اوضاع و شرایط می شود به ویژه اگر شنونده هم کسی باشد که بیش از حد فکر می کند، در نتیجه شما تمامی وقت خود را به تجزیه و تحلیل و شکافتن جزییات هر مشکل منفی زندگی خود خواهید کرد. احتمالا در پایان صحبت نیز در اثر مرور افکار منفی بیش از حد، غمگین تر از قبل خواهید شد.