چند توصیه برای یک انسان

 

مت هیگ کتابی داره به نام انسان‌ها. 
شرح داستان کتاب، طولانیه و قصد ندارم این‌جا بهش اشاره کنم.
 اما بخشی از کتاب برای من جذاب بود و فکر می‌کنم شما هم دوستش داشته باشید. 
جایی که «چند توصیه برای یک انسان» رو مطرح می‌کنه.

چند مورد رو انتخاب کرده‌‌ام و «با جمله‌بندی خودم» نقل می‌کنم:

_زندگیِ تو حدود ۲۵۰۰۰ روز باشه. مطمئن باش کاری می‌کنی که بعضی از اون روزها برات به یادماندنی بشن.

_ بالاخره یه روز اتفاق‌‌های بدی برات میفته. کسی رو داشته باش که اون روز بهش تکیه کنی.


_اگر چشمت به غروب افتاد، وایسا و نگاهش کن. هیچ کار واجب‌تری وجود نداره.

_بالاخره یه روزی انسان‌ها روی مریخ زندگی خواهند کرد. 
اما اونجا هم هیچ‌وقت چیزی شگفت‌انگیزتر از یه طلوع ابری روی زمین پیدا نمی‌شه.

_ چند هزار سال دیگه، اگر هنوز بشری روی زمین باشه، تقریباً‌ هر چیزی که امروز می‌دونی رد شده. و حرف‌ها و افسانه‌‌های بزرگتری، که قراره اون‌ها هم رد بشن، جای اینا رو گرفته.

_ تو از یه قدرت خارق‌العاده برخوردار هستی: 
قدرت توقف زمان. این کار رو می‌تونی با بوسیدن یا گوش دادن به موسیقی انجام بدی.

_ حرف مغزت رو گوش بده. حرف دلت رو گوش بده. حرف شهودت رو گوش بده. اصلاً هر حرفی رو گوش بده، غیر از دستورات رو.

_ زنده باش. این وظیفه‌ی توست.

_ هیچ‌کس تو رو کامل نخواهد فهمید. البته این موضوع در نهایت، اهمیتی هم نداره. اما مهمه که خودت، خودت رو بفهمی و درک کنی.

_سعی کن کارهایی انجام بدی که اگر لحظه‌ی مرگت رسید، از این‌که مرگ رو در حین انجام اون کارها تجربه می‌کنی شاد بشی و لبخند بزنی.

همه‌ی این حرف‌ها و نکته‌های مت هیگ رو دوست دارم. اما نکته‌ی آخر خیلی وقت‌ها ذهنم رو مشغول می‌کنه.

 از خودم می‌پرسم چند ساعت از روزم به چنین کارهایی می‌گذره؟ 
چقدر احتمال داره، با قاعده‌ی مت هیگ، لحظه‌ی مرگ لبخند بزنم؟

محمدرضا شعبانعلی