فرابینش

فرابینش

امام علی (ع):زکات دانش،آموختن به کسانی است که شایسته ی آنند.

نیروی تخیل

dr.abs · 20:25 1402/11/05

هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت.
یک لاک پشت حسود ...

او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت.

هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟
و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.

 سخنان بیهوده دیگران ازروی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده و مانع پیشرفت و بلند پروازی ما شود.

دنیای سوفی _ یوستین گردر

 

به عارفی خبر دادند که یکى از شاگردان قدیمی‌اش در شهرى دور، از طریق معرفت دور شده و راه ولگردى را پیشه کرده است.
عارف چندین‌هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمى رسید. بدون اینکه استراحتى کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعت‌ها جست‌وجو او را در یک محل نامناسب یافت.
مقابلش ایستاد، سرى تکان داد و از او پرسید:تو اینجا چه مى‌کنى دوست قدیمى؟
شاگرد لبخند تلخى زد و شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت:
من لیاقت درس‌هاى شما را نداشتم استاد! حق من خیلى بدتر از این‌هاست! شما این همه راه آمده‌اید تا به من چه بگویید؟
عارف تبسمى کرد و گفت:
من هنوز هم خودم را استاد تو مى‌دانم. آمده‌ام تا درس امروزت را بدهم و بروم.
شاگرد مأیوس و ناامید، نگاهش را به چشمان استادش دوخت و پرسید:
یعنى این همه راه را به‌خاطر من آمده‌اید؟
عارف با اطمینان گفت:
البته! لیاقت تو خیلى بیشتر از این‌هاست. درس امروز این است: «هرگز با خودت قهر مکن.» هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنى. و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنى.
به‌محض اینکه خودت با خودت قهر کنى، دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بى‌اعتنا مى‌شوى و هر نوع بى‌حرمتى به جسم و روح خودت را مى‌پذیرى.
همیشه با خودت آشتى باش و همیشه براى جبران خطاها به خودت فرصت بده. تکرار مى‌کنم؛ خودت آخرین نفرى باش که در این دنیا با خودت قهر مى‌کنى. درس امروز من همین است.
استاد پیشانى شاگردش را بوسید و بلافاصله بدون اینکه استراحتى کند به‌سمت دهکده‌اش بازگشت.
چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمى‌اش وارد مدرسه شده و سراغش را مى‌گیرد.
استاد به استقبالش رفت و او را دید که سالم و سرحال در لباسى تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است.
عارف تبسمى کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت:
اکنون که با خودت آشتى کرده‌اى، یاد بگیر که از خودت «طرفدارى» کنى. به هیچ‌کس اجازه نده تو را با یادآورى گذشته‌ات وادار به سرافکندگى کند.
همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن. هرگز مگذار دیگران وادارت سازند دفاع از خودت را فراموش کنى و به تو توهین کنند.
خودت اولین نفرى باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع مى‌کنى. درس امروزت همین است.

 

 

 



روزی موسی به پیشگاه خداوند عرضه داشت: خدایا امروز من را به برخی اسرار و امور نهفته آگاه کن!

خداوند خطاب به او فرمود: به کنار چشمه برو،خود را در میان گیاهان مخفی کن و نگاه کن چه حوادثی در آنجا رخ می دهد!

موسی این کار را کرد و به نظاره ی چشمه پرداخت.در همان لحظه سواری به کنار آب آمد ،لباس خود را در آورد و آب تنی کرد و سپس لباس بر تن کرد و رفت.اما کیسه ی پول های خود را جا گذاشت.

کودکی کنار چشمه آمد و کیسه ی پول را برداشت و رفت.موسی شاهد بود که در همان لحظه کوری به کنار چشمه آمد و آنجا نشست.در همین لحظه سوار به دنبال کیسه ی خود بازگشت و چون کیسه را نیافت،از کور پرسید:آیا تو کیسه ی پول مرا ندیدی؟

کور که از هیچ چیز اطلاع نداشت ،اظهار بی خبری کرد.

سوار،باچند ضربه،کور را از پا در آورد و او را کشت و گریخت.

موسی بعد از این واقعه عرض کرد: خدایا!این چه حادثه ای بود که به من نشان دادی؟حکمت هرچی بود این گونه بود که فرد بی گناه کشته شد!!!

خداوند فرمود:ای موسی!پدر این کودک مدت ها نزد مرد اسب سوار، کار کرده بود و دقیقا آنچه در کیسه بود،حق او بود که مرد اسب سوار از پرداخت آن خودداری کرده بود.اینک کودک وارث پدر است که از این راه به حق خود رسید.اما آن کور که تو دیدی در جوانی پدر آن سوار کار را به قتل رسانده بود و اکنون با حکمت و عدالت به سزای عمل خود رسید

نتیجه گیری:هر کاری که در این جهان انجام بشه چه خوب چه بد نتیجه ی آن را چه زود چه دیر خواهیم گرفت پس از این حکایت زیبا می فهمیم خداوند چقدر توانا و داناست پس از دانایی او شک نداشته باشیم چون تنها اوست که می داند و چه می گذرد.

روش مطالعه SQ3R

dr.abs · 16:47 1402/06/22

بهترین روش درس خوندن و مطالعه مِتُد SQ3R هست


این تکنیک ۵ تا مرحله داره که سریع میرم سراغش

1- قدم اول:پیش مطالعه (survay) 

خُب حالا این یعنی چی؟تو این مرحله باید مبحث مورد نظرت رو روزنامه وار بخونی و ردشی.
درواقع قرار نیست چیزی یاد بگیری.با این کار با موضوع و فضای اصلی درس آشنا میشی و آمادگی ذهنی لازم رو پیدا میکنی.

2- قدم دوم: سوال کردن (questioning) 

وقتی قدم اول رو اجرا کردی ذهنت یه بستر مناسب واسه دونستن چیزای جدید ایجاد کرده.اینجاست که باید از اون مبحث سوال طرح کنی و هر چیزی که تو ذهنت ابهام ایجاد کرده رو به شکل سوال مطرح کنی.و حین مطالعه اصلی یا سر کلاس دنبال جواب باشی.این کار باعث میشه تمرکز و دقتت تو مطالعه اصلی دو چندان شه.

3 - قدم سوم:مطالعه دقیق(read) 

تو این مرحله با تمرکز بالا و با هدف یادگیری کامل، مبحث مورد نظر رو مطالعه کن. متن کتاب و جزوه ها رو بخون و تمریناشو حل کن هم چنین در حین کار نکات مهم رو یادداشت کن

4- قدم چهارم: یادآوری(recall) 

اینجا باید مطالبی که در مرحله قبل خوندی رو به زبون خودت و طوری که واست قابل فهم باشه برای خودت یا یه دوست یا همکلاسی بازگو کنی و توضیح بدی و خلاصه مطالبی که یادته رو تو یه برگه بنویسی

5- قدم پنجم:مرور (review)

با اجرای این مرحله از فراموش شدن مطالبی که یاد گرفتی جلوگیری میشه مغز انسان یه قانونی داره که میگه: یا از اطلاعات استفاده کن یا بریزشون دور و به خاطر همین قانون این مرحله اهمیت زیادی داره. مرورت رو باید آخر همون روز انجام بدی و آخر هفته و آخر ماه تکرار کنی.این مرور میتونه شامل بازخوانی خلاصه نویسی ها یا زدن تست و بررسیشون باشه.

یادم باشد ...

dr.abs · 15:43 1402/01/18

یادم باشد زندگی را دوست دارم.
یادم باشد قلب کسی را نشکنم.
یادم باشد زمان، بهترین استاد است.
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست.
یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم.
یادم باشد زندگی، ارزش غصّه خوردن ندارد.
یادم باشد پل های پشت سرم را ویران نکنم.
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم.
یادم باشد از بچّه ها می توان خیلی چیزها آموخت.
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام.
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود.
یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها، دل من، دل نیست.
یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود.
یادم باشد از چشمه ، درسِِ خروش بگیرم و از آسمان، درسِ پـاک زیستن.
یادم باشد که آدم ها همه ارزشمندند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند.
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم.
یادم باشد گره ی تنهایی و دلتنگی هر کس، فقط به دست دل خودش باز می شود.
یادم باشد قبل از هر کار، با انگشت به پیشانی ام بزنم تا بعدا با مشت بر فرقم نکوبم

جمعه اتون زیبا و پر از لحظه های ناب

کشاورزی در دامن کوهی با ماری آشنایی داشت. به این اعتبار، در دامن صحبت او آویخت که می‌پنداشت مردم روزگار، همه اهل نفاق و دورنگی و ناتمام همانند مارماهی هستند. به قول سنایی:

به مار ماهی مانی، نه این تمام نه آن

منافقی چه کنی، مار باش یا ماهی

به این جهت، دل به مار بست و دست از مصاحبت آدمیان کشید. القصه، هرگاه مار، کشاورز را می‌دید، از سوراخ بیرون می‌آمد و گستاخ‌وار از تکه غذای او می‌خورد. روزی کشاورز به عادت گذشته، آنجا رفت و مار را دید که از فرط سرما، بر هم پیچیده و ضعیف و بیهوش افتاده. سوابق آشنایی، کشاورز را بر آن داشت که به او کمک کند. مار را گرفت و در کیسه کرده و بر سر خر آویخت تا با نفس کشیدن خر، بدن مار گرم شود و حالش بهتر گردد. خر را به درختی بست و برای جمع‌آوری هیزم رفت. مار که با گرمای نفس خر، گرم شده بود، به نفس پلید خود بازگشت و نیشی مرگبار بر لب خر زده و از توبره خارج شد و به سوراخ خود بازگشت. هر کس با بدها آشنایی کند، گرچه خود خوب باشد، بدی نصیب او خواهد شد:

من ندیدم سلامتی ز خسان

گر تو دیدی، سلام من برسان

 

برگرفته از کتاب مزربان نامه


 

کتاب خوان ها عاقل ترند!!!

 

کتاب‌خوان‌ها بسیار از سن‌شان عاقل‌ترند!

یک تحقیق در سال ۲۰۱۰ ثابت کرده که هر چه‌قدر بیشتر برای کودکان کتاب بخوانیم، «تئوری ذهن» در آن‌ها قوی‌تر می‌شود و در نهایت باعث می‌شود این بچه‌ها واقعا عاقل‌تر شوند، با محیط‌شان بیشتر انطباق پیدا کنند و قدرت درک‌شان بالاتر برود. تجربه‌های قهرمان‌های داستان‌ها تبدیل به تجربه‌های خود خواننده‌ها می‌شود. هر درد و رنجی که شخصیت داستان می‌کشد، تبدیل به باری می‌شود که خواننده باید تحمل کند. خواننده‌های کتاب‌ها هزاران بار زندگی می‌کنند و از هر کدام از این تجربه‌ها چیزی یاد می‌گیرند. اگر دنبال کسی هستید که شما را تکمیل کند و فضای خالی قلب‌تان را پر کند، می‌توانید این کتاب‌خوان‌ها را در کافی‌شاپ‌ها، پارک‌ها و متروها پیدا کنید. چند دقیقه که صحبت کنید، آن‌ها را به جا خواهید آورد.

کتاب‌خوان‌ها با شما حرف نمی‌زنند، با شما رابطه برقرار می‌کنند. آن‌ها در نامه‌ها یا پیام‌هایشان انگار برایتان شعر می‌نویسند. صرفا به سوالات‌تان جواب نمی‌دهند یا بیانیه صادر نمی‌کنند، بلکه با عمیق‌ترین فکرها و تئوری‌ها پاسخ شما را می‌دهند. شما را با دانش بالای کلمات و ایده‌هایشان مسحور خواهند کرد. تحقیقات دیگری در دانشگاه برکلی نشان داده، کتاب خواندن برای کودکان باعث می‌شود آن‌ها کلماتی را یاد بگیرند که هرگز در مدرسه به آن‌ها یاد نمی‌دهند.
به خودتان لطف کنید و با کسی قرار بگذارید که می‌داند چه‌طور از زبان‌اش استفاده کند.